محتویات هر قدم از دوره ۱۲ قدم شامل:
فضایی که برای این دوره طراحی شده، مثل یک دانشگاه یک ساله است که علاوه بر آموزش قوانین به صورت تئوری، فضایی شگفتانگیز برای کارآموزی، تمرین و اجرای آن آموزشها در عمل دارد. اما این دانشگاه برای همه نیست. فقط برای آن عدّهی متعهدی است که،
- باور دارند جهان بر پایه قوانین دقیقی استوار است و با درک نحوه کار جهان هستی میتوان زندگی خود را به شکل دلخواه خلق کرد.
- می خواهند به آزادی مالی برسند و دیگر هیچ نگرانی در مورد مسائل مالی نداشته باشند.
- میخواهند روابطشان با خود و دیگران توأم با عشق و مودت باشد.
- میخواهند تمام عمرشان را در سلامتی به سر ببرند
- رابطهشان با خداوند، به عنوان منبع قدرت و ثروت، به گونهای باشد که نگران آینده نباشند و احساس کنند خداوند همواره همهی کارها را به سادهترین شکل برایشان انجام میدهد
تمام بخشهای این دوره، خصوصی است و فقط برای افراد شرکتکننده در دوره قابل مشاهده است.
تمرینات هر قدم شامل دو بخش است:
بخش خصوصی و در دفتر خودتان و برای خودتان
بخشی که در سایت انجام میشود:
برای هر بخش از هر قدم، فضایی مجزا در سایت درنظر گرفته شده، تا بتوانید تمرینات هر بخش از هر قدم را در صفحات مجزا انجام دهید. این بخشها شامل:
۱. بخش چکآپهای فرکانسی (فقط قدم اول و آخر)
ما با جهانی طرف هستیم که، در هر لحظه به فرکانسهای ما پاسخ میدهد. یعنی خداوند همیشه کار خودش را به خوبی انجام میدهد و بدون ذرّهای تغییر، پاسخ همسنگ با افکارتان را به شکل شرایط، اتفاقات و افراد و… وارد زندگیتان میکند.
اگر اوضاع بر وفق مرادت نیست، یعنی تو افکار و باورهای مناسبی را در ذهنت ایجاد نکردهای. برای اصلاح این امر باید تشخیص درستی دربارهی فرکانسهای همجنس با خواستههایت داشته باشی تا بتوانی آن فرکانسها را ایجاد کنی.
باید بدانی فقر چه فرکانسی دارد و ثروت چه فرکانسی.
باید بدانی سلامتی چه فرکانسی دارد و بیماری چه فرکانسی.
باید بدانی فراوانی چه فرکانسی دارد و کمبود چه فرکانسی.
برای همین اول از همه باید خودت را بشناسی و بدانی الآن در چه فضای فرکانسیای هستی و بعد از کار کردن با دوره ۱۲ قدم به چه تغییراتی در زندگیت میرسی. بخش چکآپ فرکانسی در قدم اول و آخر، برای این منظور طراحی شده است.
موارد چک آپ فرکانسی:
- چکآپ درباره وضعیت سلامتی.
- چکآپ درباره وضعیت مالی.
- چکآپ درباره وضعیت روابط.
- چکآپ درباره رابطهات با خداوند.
- چکآپ درباره میزان عزتنفسات.
و به خودت در این جنبهها نمره میدهی و به سؤالاتی که که طراحی شده، جواب میدهی. هدف تمرینات چک آپهای فرکانسی، شناختن فرکانسهای کنونیات است تا بتوانی خودت و جایگاه فرکانسیات را بشناسی.
به کمک انجام این چکآپها، فرکانسهایت را رَصَد میکنی، نقاط قوت و ضعف خود را میشناسی و آرام آرام باورهایت را تغییر میدهی. سپس وقتی در قدم آخر، دوباره از خودت چکاپ میگیری و نتایجت را نسبت به قدم اول میسنجی، ارتباط میان «فرکانسهای جدیدت» را با «نتایج جدید»، میفهمی. یعنی دلیل نتایجات را میفهمی.
فهمیدن دلیل نتایج، یعنی یادگرفتن بازی باورها. وقتی هم این بازی را یاد بگیری، میدانی برای هر خواستهای باید چه فرکانسی بسازی. آنوقت میتوانی این فرمول را درباره هر خواستهای اجرا کنی.
۲. بخش چگونه فکر خدا را بخوانیم در قرآن:
یک جلسه از هر قدم، اختصاص به آموزش قوانین کیهانی در قرآن کریم به وسیله توضیح آیات و ریشهی کلمات مهم در قرآن دارد. ۱۲ قدم، فضایی متمرکز و کاربردی برای درک قرآن فراهم کرده که میتوانیم که خداوند با چه قوانینی جهان را خلق کرده و مدیریت میکند. در آن صورت شما هم با درک آن قوانین، خالق زندگی خودت میشوی.
۳. بخش تمرکز بر نکات مثبت و زیباییها:
یک بخش از هر قدم به تمرکز بر نکات مثبت و دیدن زیباییها اختصاص دارد تا دوباره نحوهی شکلگیری خواستهها و قوانین رسیدن به آنها را مرور کنیم و به این شکل هوشمندانه، چشمان تیزبینی برای دیدن زیباییها بسازیم و این شکل، عمداً کانون توجهمان را معطوف به آنچه نماییم که میخواهیم تجربه کنیم و عادت تمرکز بر نکات مثبت و زیباییهای هر موضوعی را در خود بسازیم.
وقتی هم این عادت ساخته شود، جهان راهی ندارد جز اینکه اطراف ما را فقط با زیبایی و نکات مثبت پر کند.
۴. بخش تنظیم مسیر با ستاره قطبی:
انجام تمرین ستارهی قطبی که یکی از تمرینات صبحگاهی و شامگاهی در این دوره است، با نگاه داشتن کانون توجه تو بر خواستههایت، مدت زمان بیشتری تو را در احساس خوب نگه میدارد و کم کم، «ماندن در احساس خوب» یکی از عادتهای رفتاریات میشود و به این شکل در هر مرحله و در هر مدار، آرام آرام به ثبات فرکانسی میرسی و سپس وارد مدار بالاتری میشوی.
وقتی تأثیر افکار و فرکانسهایت را بر اتفاقاتی که تجربه میکنی بدانی، آنوقت خیلی بیشتر از اینها تمرین ستارهی قطبی را جدی میگیری و مثل وحی مُنزَل آن را اجرا میکنی.
۵. بخش تمرین عملی هر قدم:
هر قدم شامل یک تمرین عملی است (به غیر از تمرین ستاره قطبی) که این تمرین، هر بار دربارهی یکی از جنبههای زندگی است. مثل: سلامتی، روابط، وضعیت مالی، معنویت و …
نکته مهم:
دقت کنید که در بخش نظرات هر بخش از هر قدم، فقط مطالب مربوط به آن بخش را بنوسید. یعنی:
تمام سوالات را در صفحه سوالات بپرسید،
جواب سوالات مربوط به چکآپهای فرکانسی را در صفحه نظرات همان صفحه بنویسید،
تمرینات مربوط به تنظیم مسیر با ستارهی قطبی را در بخش نظرات همان صفحه بنویسید.
و…
سرفصل های دوره دوازده قدم عباس منش:
به لطف خدای مهربان دوره فوق العاده ۱۲ قدم با هدف تحول زندگی در تمام جنبههای مالی، روابط، معنویت و سلامتی بر روی سایت قرار گرفت.
من بیش از ۱۲ سال است که تمام تمرکزم را بر درک قوانین کیهانی و تحول زندگی خود و سپس آموزش آن به دوستانی که آماده دریافت این آگاهیها هستند، قرار دادهام. چه روزها و شبهایی که با ذوق و اشک خدایم را صدا زدم و از او بابت الهاماتی که به من داشته سپاسگزاری کردهام.
من با عمل واقعی به الهاماتم و درکی که از قوانین کیهانی به دست آوردم در تمام جهات، زندگی خود را متحول کردم و تا به امروز الهام بخش میلیونها نفری شدم که با ایمان و عشق آموزههایم را دنبال کردهاند.
دلیل اینکه دوستانم خیلی زود بعد از باور کردن آموزههایم و عمل به آنها متحول میشوند این است که این آگاهیها از همان منبعی میآیند که ما و تمام کیهان را خلق کرده و مدیریت میکند.
با عمل کردن آگاهانه و متعهدانه به این آموزهها در روزهایی که همگان آوای نا امیدی و شکست و ترس سر میدادند من با با ایمان جلو رفتم و شرایطی را برای خود خلق کردم که در ذهن خیلیها نمی گنجد. آری من با تغییر و تحول عظیمی که در زندگیم ایجاد کردم، ثابت کردم ما میتوانیم به معنای واقعی خالق زندگی خود باشیم.
من از کارگری در مجتمع کشتیسازی بندرعباس این مسیر الهی را آغاز کردم و الان در طبقه ۲۸ مجلل ترین آپارتمان شهر تمپای ایالت فلوریدای امریکا با یک دورنمای فوق العاده که مشرف به مرکز شهر، رودخانه و دریاست در حال تایپ این کلمات هستم. بنابراین با تمام وجودم درک کردهام که چطور می توان از زیر صفر به خواسته و آرزوهایی به ظاهر دور از دسترس رسید.
به لطف الله و با درک و عمل با تعهد به قوانین الهی به همه رویاهایم رسیدم و در تمام این سالها با شور و عشق سعی کردهام که این مسیر سرشار از شادی و لذت و خوشبختی را به دوستانی که آماده دریافت آن بودهاند آموزش دهم.
در دوره ۱۲ قدم قرار هست که به مدت حداقل یکسال و از پایه، تمام مسیری که من را به جایی که الان هستم رسانده با دوستانی که آماده دریافت آن هستند به اشتراک بگزارم. در این دوره که هر قدم آن یکماه خواهد بود، تمرینهای بسیار ساده و جذاب و عملی وجود دارد که قدم به قدم باورهای بنیادین ما که حاصل سالها ورودیهای محدود کننده از طرف خانواده، جامعه، فرهنگ، دوستان و رسانه های جمعی بودهاند را تغییر میدهد که در نتیجه آن در مداری قرار میگیریم که سرشار از افراد دوست داشتنی، ایدههای ثروت ساز، آرامش، سلامتی و روابط عاشقانه است.
برای اولین بار تصمیم گرفتم که حداقل یکسال با دوستانم در این سفر رویایی همراه شوم و قدم به قدم به لطف پروردگارم با هم قوانین الهی را مرور کرده و در عمل از آنها استفاده کنیم و زندگی سرشار از خوشبختی و ثروت و آرامش رقم بزنیم.
فایل مقدمه این دوره را ببین و اگر نشانه ای دیدی که قلبت آن را تایید کرد، در این مسیر زیبا با من همراه شو. نمی دانی چقدر منتظر قدم ۱۲ و شنیدن نتایج معجزه آسای شما هستم.
من بیش از ۱۲ سال است که تمام تمرکزم را بر درک قوانین کیهانی و تحول زندگی خود و سپس آموزش آن به دوستانی که آماده دریافت این آگاهیها هستند، قرار دادهام. چه روزها و شبهایی که با ذوق و اشک خدایم را صدا زدم و از او بابت الهاماتی که به من داشته سپاسگزاری کردهام.
من با عمل واقعی به الهاماتم و درکی که از قوانین کیهانی به دست آوردم در تمام جهات، زندگی خود را متحول کردم و تا به امروز الهام بخش میلیونها نفری شدم که با ایمان و عشق آموزههایم را دنبال کردهاند.
دلیل اینکه دوستانم خیلی زود بعد از باور کردن آموزههایم و عمل به آنها متحول میشوند این است که این آگاهیها از همان منبعی میآیند که ما و تمام کیهان را خلق کرده و مدیریت میکند.
با عمل کردن آگاهانه و متعهدانه به این آموزهها در روزهایی که همگان آوای نا امیدی و شکست و ترس سر میدادند من با با ایمان جلو رفتم و شرایطی را برای خود خلق کردم که در ذهن خیلیها نمیگنجد. آری من با تغییر و تحول عظیمی که در زندگیم ایجاد کردم، ثابت کردم ما میتوانیم به معنای واقعی خالق زندگی خود باشیم.
من از کارگری در مجتمع کشتیسازی بندرعباس این مسیر الهی را آغاز کردم و الان در طبقه ۲۸ مجلل ترین آپارتمان شهر تمپای ایالت فلوریدای امریکا با یک دورنمای فوق العاده که مشرف به مرکز شهر، رودخانه و دریاست در حال تایپ این کلمات هستم. بنابراین با تمام وجودم درک کردهام که چطور می توان از زیر صفر به خواسته و آرزوهایی به ظاهر دور از دسترس رسید.
به لطف الله و با درک و عمل با تعهد به قوانین الهی به همه رویاهایم رسیدم و در تمام این سالها با شور و عشق سعی کردهام که این مسیر سرشار از شادی و لذت و خوشبختی را به دوستانی که آماده دریافت آن بودهاند آموزش دهم.
در دوره ۱۲ قدم قرار هست که به مدت حداقل یکسال و از پایه، تمام مسیری که من را به جایی که الان هستم رسانده با دوستانی که آماده دریافت آن هستند به اشتراک بگزارم. در این دوره که هر قدم آن یکماه خواهد بود، تمرینهای بسیار ساده و جذاب و عملی وجود دارد که قدم به قدم باورهای بنیادین ما که حاصل سالها ورودیهای محدود کننده از طرف خانواده، جامعه، فرهنگ، دوستان و رسانه های جمعی بودهاند را تغییر میدهد که در نتیجه آن در مداری قرار میگیریم که سرشار از افراد دوست داشتنی، ایدههای ثروت ساز، آرامش، سلامتی و روابط عاشقانه است.
برای اولین بار تصمیم گرفتم که حداقل یکسال با دوستانم در این سفر رویایی همراه شوم و قدم به قدم به لطف پروردگارم با هم قوانین الهی را مرور کرده و در عمل از آنها استفاده کنیم و زندگی سرشار از خوشبختی و ثروت و آرامش رقم بزنیم.
طی فایلهایی که به صورت لایو در اینستاگرام گذاشته شد، افرادی که شرایط زندگیام را میدیدند، بارها پرسیدهاند: «آخر چگونه میتوان چنین حدّی از تغییر را ایجاد کرد؟»
میخواهم دوباره به همه دوستانم یادآور شوم، هیچ عامل عجیب و غریبی در کار نیست. تمام نتایج زندگی من، فقط حاصل تغییر باورهایم است.
تغییر باورهایم درباره ثروت، مرا از یک اتاق سیمانی در بندرعباس، به زندگی در خانههای دلخواهم در زیباترین محلههای فلوریدای آمریکا هدایت کرده و به استقلال مالی و آزادی زمانی و مکانی رسانده است.
تغییر باورهایم درباره احساس لیاقت و ارزشمندی، مرا از آدم ناسازگار و پرخاشگر، به فردی تبدیل کرد که با خودش در صلح رسیده، سپس این هماهنگی روابط زیبا و عاشقانه را وارد زندگیام کرده که نمیتوان آنها را با هیچ حدّی از ثروت سنجید.
تغییر باورهایم درباره سلامتی، مرا از فردی که چندین بار در سال زیر سِرُم قرار میگرفت، به فردی سالم تبدیل کرده که بیشتر از ۱۰ سال است که حتی یک قرص هم نخوردهاست.
و مهمتر از همهی اینها، نگاه توحیدیای است که، حاصل شناخت صحیح خداوند و قوانینش بوده است. آرامشی که نگاه توحیدی به زندگیام آورده را هرگز نمیتوانم با هیچ جنس و حدّ از موفقیت و دستاورد، مقایسه کنم.
تصوّرِ زندگی در آرامش، سلامتی، روابط عاشقانه و آزادی مالی و زمانی و مکانی با هم، حتی اینجا برای اغلب مردم آمریکا که در چنین کشور ثروتمندی زندگی میکنند هم سخت است و دلیلش هم ساده است:
«افراد کمی هستند که میتوانند به همان اندازهای این قانون را باور کننده و جدّی بگیرند که من باور کردهام و جدّی گرفتهام»
آن روزها که من با ایمان و تعهد، کار روی باورهایم را شروع کردم، الگویی مثل خودم نداشتم که قانون را با همان دقت، ظرافت و قطعیتی آموزش دهد که، در دوره ۱۲ قدم آموزش دادهام و تمریناتی اینچنین واضح در در دستم بگذارد تا باورهایم را تغییر دهم.
آن روزها دورهای مثل ۱۲ قدم را نداشتم که اینقدر ساده و کاربردی، اصل و اساسی را از میان آیههای قرآن بر من هویدا سازد که، منطق محکم و قطعیاش، نجواهای ذهنم را خلع سلاح و شک و تردیدهایم را به این جنس از یقین تبدیل کند که:
عوامل بیرونی، هیچ تأثیری در زندگی من ندارند، خداوند هیچ صلاحی برایم در نظر نگرفته، هیچ سرنوشت از پیش برایم مقدّر نشده، بلکه طبق قانون بدون تغییر خداوند، تک تک اتفاقات زندگی من به وسیلهی فرکانسها و کانون توجه خودم رقم میخورد. درک این قانون، به من فهمانید:
دسترسی من به ثروت یا فقر به یک اندازه است
دسترسی من به روابط عاشقانه، یا روابط پرتنش، به یک اندازه است
دسترسی من به فراوانی یا کمبود به یک اندازه است
دسترسی من به سلامتی یا بیماری به یک اندازه است.
و خداوند طبق قوانینش، فقط مرا به یکی از این ۲ مسیری هدایت میکند که، خودم با فرکانسهایم انتخاب میکنم. به قول قرآن:
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى او را برای نیکی ها و نعمت آسان مىکنیم.
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى او را برای سختیها آسان میکنیم.
وقتی به مسیر پیموده شدهام نگاه میکنم، به خوبی میبینم که، من در خط مقدم مسیر بودهام. زیرا الگوی کاملی مثل خودم که اینقدر دقیق و واضح مسیر صحیح را بشناسد و پیش رویم حرکت کند و کل کار من، فقط دنبال کردن ردپاهای او باشد را نداشتم.
دوره ۱۲ قدم، در حکم ردپاهایی است که از خود در این مسیر به جای گذاشته ام. زیرا رسالت زندگیام را به جا گذاشتن این ردپاها میدانم و در قالب آگاهیها و تمرینات عملی این دوره، از قانونی ثابت، ساده و قابل اجرا برای همه صحبت میکنم که، نتیجهی اجرایش میتواند هر فردی دیگری را نیز مانند من، به چنین شیوهای از زندگی هدایت کند که تمام جنبههایش عالی است.
با ایمان و اطمینان، این نوید را به شما میدهم که، شرایط کنونیات اصلاً مهم نیست. مهم نیست چقدر توانایی یا استعداد داری، چقدر جوان یا پیر هستی، چه جنسیتی داری، سواد دانشگاهی داری یا نداری یا…
میتوانی فقط با تغییر باورهایت، آرام آرام و طی یک مسیر تکاملی، شرایطات را به نحوی تغییر دهی که در طی یک دورهی یک ساله، هیچ ربطی به آدمی که الان هستی و شرایطی که الان داری، نداشته باشی.
اما موضوع مهم درباره این دوره، «هدایت» است. بنابراین، اگر نشانهای برای تغییر دیدی، نشانهای که این امید و ایمان را در دلت زنده کرد که:
اگر فردی مثل استاد عباسمنش توانسته از آن شرایط سخت فقر – فقط با تغییر باورهایش– به چنین نتایجی برسد، پس من هم میتوانم، این دوره را تهیه کن و به جمع ما در این دوره بپیوند.
توضیحاتی کوتاه درباره موضوع جلسه اول و تمرین ستاره قطبی:
طبق اساسی که دوره ۱۲ قدم بر پایه آن طراحی شده– یعنی قانون تکامل– در قدم سوم، وجه پیشرفتهتری از تمرین ستاره قطبی ارائه شده، تا دربارهی موضوعاتی از عهدهی کنترل ذهنمان بربیاییم که پاشنه آشیل مان هستند و به این شکل، از تواناییای که در خلق اتفاقات داریم، بیشتر بهرهبرداری نماییم.
زیرا به دلیل مقاومتهای سنگین ذهن، «تمرکز بر نکات مثبت و رسیدن به احساس خوب»، در نقاط پاشنه آشیل، کار بسیار سختی است.
پاشنههای آشیل، نماد زخمهای کهنهای است که، به محض کوچکترین سهلانگاری، دوباره چرکین شده، دهان باز کرده و درد و رنج بسیاری را به همراه میآورد.
پاشنههای آشیل، نماد بیرونی باورهای محدودکنندهای است که، نجواهای ذهن از آن نقاط رخنه میکند، افسار کانون توجهات را به دست میگیرد و به شدت بر ناخواستهها متمرکز میشود. به نحوی که با کوچکترین و بی اهمیت ترین اتفاق، کنترل به گونهای از دستت خارج میشود که، نمیتوانی نعمتها و نکات مثبت زندگیات را ببینی.
به گونهای که، به خودت حق میدهی عصبانی، غمگین، نگران، ناامید و مستأصل بشوی. سپس با ماندن در این فرکانس و این احساس، اتفاقاتی را به زندگیات جذب کنی که در نهایت برایت دلایلی قاطعانه میسازد تا به این نتیجه برسی که، عواملی بیرون از تو کنترل زندگیات را در دست دارد و تو فقط برگی در باد هستی. پاشنههای آشیل، به این شکل همواره زنجیرهای از اتفاقات ناخواسته را به دنبال تو روانه میکند.
حالا قرار است به کمک توضیحات ارائه شده در تمرین ستاره قطبی قدم سوم، کارکردن روی پاشنههای آشیل را شروع و این زنجیرهی ناقص را قطع نمایی و تغییراتی بنیادین و پایدار رقم بزنی
توضیحاتی کوتاه درباره موضوع جلسه دوم زندگی به سبک شخصی:
« نگران حرف مردم بودن، تلاش برای تأیید شدن توسط دیگران و سعی بیهوده برای راضی نگه داشتن دیگران»- که پاشنه آشیل ۹۹٪ از مردم جهان است- همان سایهی سنگینی است که به شدت بر تمام تصمیمات و انتخابهای زندگیمان سیطره انداخته و مانع برداشتن قدمهای مهم در زندگیمان شده است. از شیوهی لباس پوشیدنمان گرفته تا طرز فکر، رفتار، انتخابمان برای تعیین رشته تحصیلی، شغل، ازدواج، طلاق گرفتن، مهاجرت، نحوه چیدمان دکوراسیون خانه و… همه و همه تحت تأثیراین ترمز قوی است و نه خواستههای درونیی خودمان.
اگر همین حالا لیستی ۱۰۰ تایی از مهمترین اولویتهای روزانهی زندگیات تهیه کنی و سپس آن لیست را با این نگاه ارزیابی نمایی که:
آیا دلیل این تصمیمها و انتخابها، «صحیح بودنشان از نظر خودم» هستند، یعنی برایم راحتی، آسایش و لذت بیشتر به ارمغان میآورند یا دلیلشان «گرفتنِ تأیید دیگران، راضی نگه داشتن دیگران و نگران بودن درباره حرف مردم است؟!»
آنگاه خواهی دید بیش از ۹۵٪ از محتویات آن لیست را اصلاً برای خودت انجام نمیدهی. در یک کلام، متوجه میشوی از فرصتی به نام زندگی که به تو بخشیده شده، هیچ بهرهای نمیبری و اصلاً برای خودت زندگی نمیکنی.
اگر بدانی«نگران حرف مردم نبودن و به دنبال تأییدشان نبودن» تا چه حدّ زندگی را برایت آسانتر و دلپذیرتر میکند و تو را به سمت چه فرصتهای جدید و تجربهی چه نعمتهایی هدایت میکند، حتی یک لحظه را هم برای حل این ترمز به تعویق نخواهی انداخت.
این موضوع یکی از مهمترین وجوه عزت نفس است که، افراد زیادی آن را نادیده گرفتهاند. آنها پای خود را روی این ترمز قوی نگه داشتهاند و متحیرند چرا با وجود اینهمه تقلا برای فشردن گاز، ماشین زندگیشان هیچ حرکتی نمیکند. در حالیکه تا وقتی این مسئله به صورت ریشهای حل نشود، تغییرات اساسیای که منتظرش هستی، رخ نخواهد داد.
آگاهیهای این جلسه به همراه مثالهای عینی از زندگی خودم و افرادی که با آنها مواجه شدهام، به شما کمک میکند، وجوه مختلف این ترمز را در ناخودآگاهت شناسایی نمایی و تمرینات این جلسه طراحی شده تا بتوانی این مسئله و این ترمز را به صورت ریشهای حل نمایی. سپس به وضوح خواهی دید که چه درهایی از نعمت، فرصت و لذت به زندگیات گشوده میشود که بزرگترین انگیزه میشود تا به زندگی به این سبک مصمم شوی و هر بار با مرور آگاهیهای این جلسه و تکرار تمریناتش، ترمزهای بیشتری را از سر راه خواستههایت برداری و وارد مدارهای بالاتری شوی و نعمتهای بیشتری را تجربه نمایی.
در ادامهی آموزشهای دوره ۱۲ قدم، به سمت خودشناسی بیشتر پیش میرویم تا موانع ذهنی، کدهای مخرب و ترمزهای ریزتری را پیدا کنیم که مسبب بزرگترین ناخواستههای زندگیمان هستند. اما ما آنقدر به زندگی به شیوه آنها عادت کردهایم که، نه تنها انها را به عنوان ایراد نمیشناسیم، بلکه با تعصب سعی در حفظ آن ویژگیها داریم یا حتی گاهی آنها را به عنوان یک ویژگی برتر میپنداریم.
«پاشنههای آشیل» چنین ویژگیای دارند. بیشترین مقاومت ما در برابر تغییر، در نقاط پاشنه آشیل است. در حالیکه وسیعترین تغییرات مثبت و بزرگترین فرصتهای زندگی ما همیشه حاصل تغییر نگاه در این نقاط است. یکی از بزرگترین پاشنههای آشیلی که اکثرمان درگیر آن هستیم، باور به کمبود است.
باور به اینکه «به اندازه کافی ثروت برای همه نیست»، قویترین منطق ذهن برای توجیه ناکامیهای زندگیمان و بزرگترین استدلال برای جسارت نداشتن و قدم برنداشتن در راستای خواستههایمان است.
این پاشنه آشیل خصوصاً درباره «باور به کمبود ثروت»، از ورودیهایی است که، نسل به نسل با آن احاطه شدهایم. در طی نسلها، ذهن ما با الگوهایی احاطه شده که:
همواره درگیر مسائل مالی بودهاند،
به سختی پول به دست آوردهاند،
و ریشهی همه نگرانیهای زندگیشان، کمبود ثروت بوده است.
در طی نسلها ذهن مان بسیار بیشتر با کمبود ثروت مواجه بوده تا با فراوانی و این ورودیهای نامناسب آرام آرام این باور را ساخته که ثروت به اندازهی کافی برای همه نیست، بلکه ثروت فقط مخصوص دو دسته از آدمهاست:
دسته اول: آدمهای محدود یا همان از ما بهتران که، تواناییها یا مواهب خاصی دارند و دسته دوم: آدمهای بدی که از راههای نادرست ثروتمند شدهاند.
سپس وقتی به خودمان نگاه کردهایم، جزو هیچکدام از این دو دسته نبودهایم. به همین دلیل برای ذهنمان منطقی شده که ثروتمند شدنمان امری سخت یا حتی غیرممکن است.
دلیل اینکه هنوز درگیر مسائل مالی هستی، دلیل اینکه توانستهای تغییرات زیادی در جنبههای مختلفی از زندگیات مثل سلامتی، روابط و … ایجاد کنی اما درباره ثروت هنوز موفقیت مد نظرت ایجاد نشده، این است که:
هنوز برای ذهنت منطقی نشده که میتوان ثروتمند شد. ثروتمندشدن یک امر ذهنی است. قانون ذهن این است که، فقط آنچه را انجام میدهد و امکان پذیر بودن آن، برایش منطقی بشود. یعنی ما به اندازهای به خواستههایمان میرسیم که، «رسیدن به آن خواستهها برای ذهنمان منطقی بشود».
اگر بتوانی سیستم ذهن را درست و دقیق بشناسی و عملکرد این سیستم را درک کنی، میتوانی از این سیستم برای خلق هر خواستهای استفاده کنی. شروع تحولات مالی در زندگی من، از این نقطه شروع شد. زیرا فهمیدم قانون ذهن این است که هر آنچه را که برایش منطقی بشود، خلق میکند.
ذهن از عهدهی انجام کارهایی بر میآید که امکان پذیر بودنشان برایش منطقی بشود. زیرا وقتی چیزی برای ذهن منطقی میشود، در آن موضوع به نقطهی عدم مقاومت میرسد و وقتی مقاومتها برداشته بشود؛
ایمانی در وجودت آزاد میشود که عمل میآورد،
ایدههایی ساده و متناسب با امکانات همان لحظهات به تو الهام میشود که، پشت سدّ آن مقاومتهای ذهنی گیر افتاده بود.
جسارت و، عزت نفسی در وجودت شکل میگیرد تا برای اجرای آن ایدهها قدم برداری. سپس نتایجی مشهود و ملموس بدست میآوری که حاصل منطق جدید ذهنت درباره ثروت است.
این نتایج، ایمان و انگیزههایت را برای برداشتن قدم بعدی تغذیه میکند و برای ذهنت منطقهای قویتری میسازد تا قدمهای بزرگتری را برداری. سپس آرام آرام در طی یک پروسهی تکاملی، غیرممکنهای بزرگتری در ذهنت منطقی میشود که دستاوردها و نتایج بزرگتری را برایت رقم میزند.
این اتفاقی بود که در طی یک مسیر تکاملی در حوزه مالی برای من رخ داد و حالا در قدم چهارم فرصتی فراهم شده تا شیوههای شخصیام برای منطقی کردن باورهای قدرتمندکننده را با شما به اشتراک بگذارم. شیوههایی که به من کمک کرده تا «باور به فراوانی ثروت» را جایگزین باور به کمبود ثروت نمایم،
«باور به عدم لیاقت ثروتمند بودن» را تبدیل به «باور به لایق بودنم برای ثروتمند شدن» نمایم،
باورهای مذهبی که خدا و ثروت را دو موضوع متضاد میدانست را تبدیل به این باور نمایم که «خداوند جدا از ثروت نیست» و «هر ثروتمندتر بشوم، فاصلهام با انرژی و تواناییای که خدا نامیدهایم، کمتر میشود» و ویژگیهای خداگونهآم برای خلق زندگی با کیفیت تر، بیشتر فرصت بروز مییابد.
از یک طرف ذهن ما تواناییهای نامحدودی برای ساختن ثروت دارد و از طرف دیگر «ثروتمند شدنمان، مسائل بسیار بیشماری را از زندگیمان حذف میکند که فضایی وسیعی از ذهنمان را درگیر کرده است.
در شروع قدم چهارم، میخواهیم از این سیستم ذهن- که آنچه را انجام میدهد که برایش منطقی بشود– برای ساختن ثروت بهره ببریم.
تعهد و مداومت به اجرای راهکارها و تمریناتی عملیای که در این دوره ارائه میشود، «باور به فراوانی ثروت» و «امکان پذیر بودن ثروتمند شدن» را آرام آرام برای ذهنت منطقی میکند. زیرا برای ساختن ثروت، این دو تغییر باید همزمان در ذهن رخ دهد:
اول اینکه ذهن، فراوانی ثروت در جهان را باور کند.
ثانیاً: برایش منطقی شود که ثروتمند شدن برای تو نیز امکان پذیر هست
دوره ۱۲ قدم، تمرین به تمرین، جلسه به جلسه و قدم به قدم، شیوهی اجرای همان جهاد اکبری را به شما نشان میدهد که، آرام آرام ذهنم را شخم زد، باورهای محدودکنندهام را تغییر داد و زندگیام را از اساس تغییر داد. به گونهای که، هیچ ربطی به گذشتهام ندارم.
۱۲ قدم، با زبانی خودمانی اما کاربردی، درباره اصل و اساسی صحبت میکند که خلق آگاهانهی زندگی در تمام جنبهها را به ما یاد میدهد.
اگر بخواهم «دوره ۱۲ قدم» را در یک جمله ساده شرح دهم، باید بگویم ۱۲ قدم:
استاد شناسایی پاشنههای آشیل،
حل ریشهای مسائل،
چگونگی کم کردن مقاومتهای ذهنی
و در یک کلام، تشخیص اصل از فرع است.
این دوره به تو میآموزد که، چگونه میتوانی با کم کردن مقاومتهای ذهنی و نه تقلای بیشتر، دستان خداوند را برای هدایت به سمت نعمتهای بیشتر، عشق بیشتر، سلامتی و آرامش بیشتر باز بگذاری و به این شکل آرام آرام، به سادگی و از مسیری لذت بخش به خواستههایت برسی.
دورهی ۱۲ قدم به تو چک کردن فرکانسهایت را یاد میدهد تا بتوانی، پاشنههای آشیل خود را بشناسی و نشتی فرکانسهایت را پیدا کنی.
زیرا مهمترین دلیل تجربهی ناخواستهها و نرسیدن به خواستهها را فقط باید در پاشنههای آشیل جست. تحول اساسی ما، همیشه با رفع پاشنههای آشیل ایجاد میشود.
زیرا پاشنههای آشیل همان فکرهای ارشدی هستند که سایر افکار، ایدهها و راهکارهای تو را در کنترل گرفتهاند و از هر دری وارد شوی، دوباره به بن بست پاشنههای آشیل برخورد میکنی.
پاشنههای آشیل، همان سوراخهای سطل است که اجازه تجربه نتایج پایدار را به تو نمیدهد و به قول قرآن تو را به مرحله لعلک ترضی نمیرساند.
پاشنههای آشیل همان نقاطی است که همواره هشتات را در گرو نهات قرار میدهد.
پاشنههای آشیل، لانهی الگوهای تکراری هستند از:
شکستهای عشقی پی در پی،
مشکلات مالی و بدهکاریهای پی در پی،
بیماریها و از این بیمارستان به آن داروخانه رفتنهای پی در پی،
و از این نگرانی به یک نگرانی دیگر منتقل شدنهای پی در پی هستند و همواره به شکل یک نگرانی یا ترس جدید، در تمام لحظات زندگی (حتی لحظات لذت بخش) حضور دارند تا کاری کند که، آب خوش از گلویمان پایین نرود.
بنابراین پرداختن به پاشنههای آشیل و حل ریشهای آنها، تنها راه رسیدن به خودشناسی و تنها راه ایجاد تغییرات بنیادین در شخصیتات و سپس در تجربه زندگیات است که، اساس کار در دوره ۱۲ قدم است و نتیجهاش به قول قرآن «لعلک ترضی» است. زیرا تا زمانی که شخصیتات تغییر نکند، نمیتوانی منتظر تغییرات جدّی و پایدار در نتایجات باشی.
زندگی به شیوهی ۱۲ قدم، مسیر تکاملی زندگی در شرایط دلخواه را کوتاهتر میکند، تو را از آزمون و خطاهایی بینیاز میکند که، هزینه، زمان و انرژیای گزاف دارد و گاهی غیر قابل جبران میباشد.
زندگی به شیوه ۱۲ قدم، گاریهای بسیاری را از دوشت باز میکند، مقاومتهای ذهنیات را کم میکند و ظرف وجودت را رشد میدهد و آرام آرام تو را آمادهی ملاقات فرصتهای جدید، ایدههای جدید و وصل شدن به جریانی میکند که، خوشبختی نام دارد.
زیرا موضوع این نیست که چه خواستههایی داری، بلکه موضوع این است که چه ظرفی برای آن خواستهها آماده کردهای. موضوع این است که دسترسی تو به جریان دائمیِ نعمتها، به اندازهی ظرفت است و نه تقلا برای داشتن خواستهات.
«دوره ۱۲ قدم»، مسیری است که من پیمودهام و شیوهای است که آن را زیستهام. نتیجهی زندگی به این شیوه، مفهوم واضحی است از «فیالدنیا حسنه و فیالاخره الحسنه». شیوهای که مرا از کارگری و رانندگی با تاکسی و زندگی در یک اتاق سیمانی، به حدّی از آزادی مالی و زمانی و مکانی رسانده که میتوانم مفهوم واضح «» تمام طول سال را با اتوبوسی که امکانات کامل و رفاه یک هتل عالی را دارد، به هر مکان زیبایی از این کرهی خاکی که بخواهم، سفر کنم و هر آنچه را که بخواهم، داشته باشم.
پس میتوانم نه با زبانم، بلکه با نتایجم به شما بگویم:
مهم نیست الان در چه شرایطی زندگی میکنید. شرایط زندگی شما تغییر میکند وقتیکه آرام آرام باورهای خود را تغییر میدهید و افسار ذهنتان را به دست میگیرید و آگاهانه باورهایی را در ذهن خود نهادینه میکنید که به شما احساس قدرت، اطمینان، امید و دربه قول قرآن «تطمئن القلوب»میبخشد.
وقتی در حال آماده شدن برای ظبط اولین جلسه از قدم ششم بودم، ماجرایی در پارادایس(ملک دریاچه و خانهی چوبی روی آب) اتفاق افتاد که، عمیقاً مرا درباره مهمترین اصل و اساس زندگیمان، به تأمل واداشت. جزئیات این ماجرا را در اولین جلسه از این قدم شرح دادهام.
این ماجرا به معنای واقعی کلمه، یک به روزرسانی بزرگ برای ایمان، جسارت و انگیزههایم بود تا، آمادهی برداشتن قدمی مهم در زندگیام بشوم. قدمی که برداشتنش ایمانی قویتر از قبل را میطلبد. از همان قدمهایی که خاصیتش این است:
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود ره بگویدت که چون باید کرد.
میتوانم با یقین بگویم، دلیل همهی قدمهایی که تا کنون به تعویق انداختهایم، «حساب نکردن روی اصلی با نام هدایت» بوده است. برای همین ششمین قدم را به این موضوع اختصاص دادهام تا کاتالیزوری باشد برای حرکت کردن و برداشتن قدمهای به تعویق افتاده.
برای« درک مفهوم حساب کردن روی هدایت»، فرض کن میخواهی کسب و کاری را بنا کنی، اما سرمایه و مهارت های تو، جوابگوی نیازهای آن کسب و کار نیست. بنابراین، بزرگترین گنج برایت، پیدا کردن شریکی کاری است که، هم سرمایه داشته باشد و هم مهارت. تا هم کسری سرمایه جبران شود و هم کمبود مهارت.
همهی ما در همه لحظاتمان، به چنین شریک و چنین گنجی دسترسی داریم. یعنی طبق روند طبیعی جهان، خواستههایی در ما متولد میشود و جهان نیز قطعاً به آن خواستهها پاسخ میدهد. اما اکثر ما، پاسخ های جهان به درخواستهایمان را دریافت نمیکنیم، چون روی «هدایت» حساب نمیکنیم.
دلیل اینکه افراد زیادی هدفهای بزرگ ندارند یا حتی از فکر کردن به بسیاری از خواستههایشان هم پرهیز میکنند، این است که:
نمیتوانند روی نیروی هدایت حساب کنند. به محض اینکه خواستهای در وجودشان رشد میکند، به جای اعتماد به هدایت و قدم در راه گذاشتن، اول به دنبال جواب «چطور و چگونه» میگردند و وقتی تلاش میکنند تا «چگونگی» را از دل تواناییها و تجارب محدودی بیرون بکشند- که حاصل یک مشت باور محدودکنندهی ارث برده شده از جامعه است- مستأصل و ناامید میشوند، داشتن آن خواسته برایشان غیر ممکن به نظر میرسد و انگیزهشان برای حرکت کردن و قدم برداشتن، از بین میرود و عطای آن خواسته به لقایش بخشیده میشود و به همین سادگی یک آجر سیمانیِ دیگر بر روی سدّ محکمی از باورهای محدودکننده مینشانند و به دست خود، راه ورود نعمتها به زندگیشان را دشوارتر میکنند.
ما به این شیوه، در هر لحظه در حال «دست رد زدن به سینهی»، شریکی هستیم که نه تنها سرمایه لازم برای کسب و کارمان، بلکه همه منابع و راهحلها را برای همه چیز، در اختیار دارد.
قدم ششم، از چنین شریکی صحبت میکند که، بی اذنش برگی از درخت نمیافتد. نیروی که از رگ گردن به ما نزدیکتر و در دسترستر است.
ششمین قدم، شیوهی همپیمان شدن با شریک کاری، شریک زندگی و همراه و همسفری همیشگی را به یادت میآورد که، تمام منابع، ثروتها و راهکارها در سیطرهی قدرتش است. اما فقط به اندازهای در دسترست قرار میگیرد و با تو همپیمان میشود که تو با او هم پیمان میشوی، باورش میکنی و مجری ایدهها و راهکارهایش میشوی.
به قول خداوند:
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
و کیست قابل اعتماد تر از خداوند، به وعده و حرف خود؟!
بنابراین، برای همپیمان شدن با این نیرو و دریافت هدایتش و شراکتی مادامالعمر با او،
- با آگاهیهای ششمین قدم همراه شو،
- هر جلسه از این قدم را بارها گوش بده،
- متن توضیحات صفحاتش را بخوان،
- دربارهی آگاهیهای هر جلسهاش تفکر کن،
- تمریناتش را انجام بده و برداشتهایت را در صفحات جلسات این دوره بنویس و با هم قدمهایت به اشتراک بگذار.
نظرات سایر همقدمهایت را نیز بخوان و یقین داشته باش که، پاسخ هر مسئلهای که با آن مواجه میشوی، راهکاری که مسئلهات را حل میکند و حتی ایمان و انگیزهای که برای برداشتن قدمهایت لازم داری را، میتوانی از لابهلای آگاهیهای این قدم، توضیحات و حتی نظرات دوستانت در جلسات این قدم، پیدا کنی.
به جای تلاش برای تغییر هر عامل بیرونی، پای آگاهیهای این قدم و این اصل را به هر جنبهای از زندگیات باز کن تا، همزمان هم محدودیتها و غیرممکنهای بسیاری در ذهنت از بین میرود و هم ایمان، انگیزه و توکلی در وجودت رشد میکند که، قدم برمیداری
و به دلیل برداشتن قدم و نشاندادنِ ایمانت است که، طبق وعدهی انا علینا للهدی خداوند، به سمت راهکار، شرایط، آدمها و فرصتهایی هدایت میشوی که نتیجهاش به شکل
مشتری و ثروت در کسب و کارت
سلامتی در بدنت
عشق و زیبایی و آرامش در روابطات و… ظاهر میشود.
من اینها را اجرای «فاستجیبوا لی» در عمل میدانم.
من اینها را «سمت خودمان را انجام دادن» میدانم که، قرار است با جزئیات در ششمین قدم آموزش داده شود
خداوند وقتی سمت خودش را انجام میدهد و با تو همپیمان میشود که تو سمت خودت را انجام داده باشی.
مزهی زندگی به این سبک، آنقدر شیرین و دلپذیر است که دیگر نمیتوانی به شیوهی دیگری زندگی کنی.
هر کدام از ما در مدارهای متفاوتی قرار داریم و در آن مدار با شرایط و اتفاقاتی احاطه شدهایم که، همجنس با باورهایمان است. به عبارت دیگر، باورهای ما، تعیین کنندهی مداری هستند که، در آن هستیم.
برای همین است که با وجود زندگی در یک کُره به نام زمین و حتی شهر یا کشور یکسان،داشتن شغل ، مهارت و تواناییهایی یکسان، فقط به خاطر باورهای متفاوت، حجم وسیعی از تفاوت در شرایط و نتایج را تجربه میکنیم.
اگر هنوز آدمهای نامناسبی را در روابطات تجربه میکنی؛
اگر هنوز نتیجهی مالی نامناسبی از کسب و کار و شغلت میگیری؛
اگر با وجود بارها تغییر دادن شغل، شهر، رابطهی عاطفی، ایدهها و راهکارهایت، باز هم همان جنس اتفاقات نامناسب یکسان را در روابطات، در وضعیت مالی و سلامتیات تجربه میکنی و هنوز با همان کمبودها و نگرانیهای همیشگی دست و پنجه نرم میکنی، باید زنگی قوی در وجودت به صدا در آید
اینهمه تلاش طاقت فرسا اما بیفایده باید تو را به تأملی عمیق وادارد و باید به شیوهای که در پیش گرفتهای شک کنی!
پیغام این نتایج نادلخواه این است که:
باورهایی که داری، کاملاً خلاف جهت خواستههایت هستند و مداری که در آن قرار گرفتهای، فرسنگها فاصله دارد با مداری که خواستههایت در آن است.
اما جای نگرانی نیست. زیرا ما موجوداتی هستیم که توانایی جهت دهی به افکارمان و تغییر باورهایمان را داریم، در نتیجه توانایی تغییر هر شرایطی هرچقدر نامناسب را داریم و دوره ۱۲ قدم ساخته شده تا راهنمایی باشد برای قرار گرفتن در این مسیر و پیمودن آن تا مقصد.
۱۲ قدم راهنمای حاذقی است برای «چگونگی قرار گرفتن در مدار یک خواسته، رسیدن به ثبات در آن مدار و سپس صعود به مدارهای بالاتر»
۱۲ قدم میگوید:
«نگران نباش،عجله هم نکن. بلکه هر تلاش طاقتفرسایی را کنار بگذار و کار را از کنترل ذهن و جهت دهی به فرکانسهایت شروع کن و به کمک آگاهیهای این دوره، ساختن این تغییر را برای خودت آسان کن اما، برای انجام تمریناتش تعهدی غیر قابل مذاکره داشته باش»
چرا که، باورهای ما یک شبه ساخته نشدهاند که یک شبه هم تغییر کنند. باورهای ما به تدریج و با تکامل شکل میگیرند.
باورهای ما با ایمان و جسارتی ساخته میشوند که، آرام آرام برای روبرو شدن با مسائل و حل آنها، از خود نشان میدهیم. سپس به همین منوال، نتایجمان را رشد میدهند و هر باراعتماد به نفس و ایمانمان را رشد میدهند.
سپس آن شخصیت با ایمان و با عزت نفسی که ساختهایم، قدمهای بزرگتر از قبل بر میدارد، در مدار ایدهها و راهکارهای سودمندتر از قبل قرار میگیرد، با آدمهای باکیفیتتر از قبل هممدار میشود و دوباره نتایج بهتری خلق میکند. این قدم برداشتنهای متوالی، ظرف وجودت را به گونهای رشد میدهد که، از هر مسئله و نگرانیای بزرگتر میشوی و آرام آرام، این مسیر، رشدی توانی به خود میگیرد. به گونهای که در قدم ۱۲ ام، میزان رشد نتایج و رشد کیفیت زندگی تو، هیچ ربطی به قدمهای اول ندارد.
داستان ۱۲ قدم، به جای فقط حرف زدن، عمل کردن، قدم برداشتن است اما، با این ایمان و این آگاهی که : «چگونگی» برای من نمایان میشود و باورها، فرکانسها و ایمان جدیدم من را هدایت میکند.
داستان ۱۲ قدم، داستان تواناتر شدن در کنترل ذهن و به واسطهی آن، تواناتر شدن در کنترل شرایط زندگیمان است. ۱۲ قدم، مسیر تکاملیی تغییر باورهای محدودکننده در تمام جنبههای زندگی و رفتار کردن به شیوهی باورهای جدیدمان و قدم برداشتن بر اساس آن باورهاست.
۱۲ قدم، مسیر تکاملی رسیدن به خودشناسی و تلاش برای خواندن فکر خداوند و تمرین آن در عمل است تا دلیل تفاوت نتایج در کسب و کارها، تفاوت نتایج در روابط، تفاوت نتایج در سلامتی و… را بفهمی و فهمیدن دلیل تفاوت نتایج یعنی یادگرفتن بازی باورها.
وقتی هم این بازی را یاد بگیری، میدانی برای هر خواستهای باید چه فرکانسی بسازی. آنوقت میتوانی این فرمول را درباره هر خواستهای اجرا کنی.
مداومتی که در طی این یک سال برای زندگی به شیوه ۱۲ قدم به خرج میدهی، جدیتی که برای انجام تمرینات هر جلسه از هر قدم به خرج میدهی، تا با تمام باور توکل و ایمانت ورودیهای ذهنت را کنترل کنی و برای تغییر باورهایت زمان، انرژی و هزینه مالی صرف کنی، آنقدر مدارت را تغییر میدهد و ارتقاء میبخشد که، اتفاقات و شرایط نامناسب، دسترسی فرکانسی به تو نخواهند داشت.
به همین دلیل با آدم قدم اول و شرایطی که اولین قدم را شروع کردی، کاملاً غریبه و بیگانه میشوی و تمام ناکامیهای سالهای گذشتهات، با همین نتایج یک ساله، جبران میشود.
اما آنچه بسیار مهمتر و ارزشمندتر از نتایج فیزیکی و افزایش کیفیت زندگیات است، شخصیت جدیدی است که در طی این ۱۲ قدم ساختهای. شخصیتی که هیچ غیرممکنی نمیشناسد و در حال رشدی دائمی است.
شخصیتی امیدوار، با انگیزه، با ایمان و مشتاق که، هرگز از آموختن، تجربه کردن، قدم برداشتن و اجرای ایمانش در عمل، باز نمیایستد.
قدم هفتم مأمور شده تا، از شما یک استاد بسازد در توانایی اعراض از هر ناخواسته،
و توانایی پیدا کردن زیبایی و نکته مثبت از دل هر شرایط و تمرکز بر آن.
این یعنی کنترل ذهن که نتیجهاش در دست گرفتن کنترل زندگی است.
نتیجهاش آماده شده برای هدایت و ورود به مدارهای بالاتر و تجربهی کیفیتی بالاتر از زندگی در تمام جنبههاست.
ما در جهانی پاسخگو زندگی می کنیم که به فرکانسهایمان واکنش نشان داده و آنها را به زندگیمان باز میتاباند. یعنی درباره همهی جنبههای زندگیمان از موضوعات مالی، روابط، سلامتی و میزان آرامشی که تجربه میکنیم، همواره در مسیری هدایت میشویم و با اتفاقات، شرایطی و آدمهایی هممدار میشویم که، با اساس باورهایمان در آن جنبه، هماهنگ و همسنگ باشد.
به عبارت سادهتر، اگر درباره هر جنبهای از زندگیمان، باورهای قدرتمندکنندهای داشته باشیم، قانون این جهان تظمین میکند که، به محض شکل گرفتن خواستهای، اوضاع، شرایط و اتفاقات به گونهای رقم میخورد که آن خواسته به صورت بدیهی وارد تجربهی زندگیمان شود.
این ترکیب- که زندگی به شیوهی طبیعی نام دارد– و ۱۲ قدم، قدم به قدم آن را آموزش می دهد، حاصل تغییر بنیادین برنامهی محدود کنندهای ذهن، به وسیلهی تغییر بنیادین باورها در تمام جنبههای زندگی است.
اما مسئله اینجاست که دوستان زیادی، در پروسهی تغییر باورهایشان به کمک این آگاهیها، هنوز آن تعهد وحی منزل گونه را در وجودشان ایجاد نکردهاند و به این آگاهیها به عنوان تنها اصل، اساس و دلیل تجربهی یک زندگی دلخواه زندگیشان نگاه نمیکنند. برای همین هنوز نتوانستهاند جهاد اکبر برای تغییر بنیادین باورهایشان را به همان شکلی برپا دارند که من انجام دادهام.
به عبارت سادهتر، خیلی از دوستان که ممکن است شما هم جزوشان باشی، تنها آن بخش از آگاهیها را که با باورها و نگرش کنونیشان همخوانی بیشتری دارد و پاشنههای آشیلشان را زیر سوال نمیبرد و آنها را مجبور به تغییر اساسی شیوههای نگرشی و رفتاری قبلیشان نمیکنند، جدا کرده و لنگ لنگان در کنار باورهای محدودکنندهشان، به کار می برند.
به همین دلیل در شرایط حساس تصمیم گیری، دوباره به شیوه باورهای محدود کننده شان بر می گردند و دوباره همان ترس ها آنها را احاطه می کند و جرات و جسارت قدم برداشتن و تغییر را از آنها می گیرد.
به همین دلیل زندگیشان در نگرانی ای دائمی درباره اتفاقات آینده و دوندگی های طاقت فرسایی می گذرد که، چیزی جز راهکارهای باورهای محدود کننده شان نیست. برای همین در وجودشان، نبردی دائمی میان خواسته های شان و محدودیت و موانعی که برای داشتن آن خواسته ها دارند، برپاست و فارغ از تلاش های فیزیکی ای که دارند، فاصله شان با تجربه خوشبختی، هر روز بیشتر می شود. چون هنوز خودشان را نمی شناسند، دلیل رفتارها و تصمیمات شان را نمی دانند و در یک کلام آنقدر ذهنی مشوش و درگیر دارند که فرصتی برای فکر کردن به دلیل رفتارهای شان یا تغییر این اوضاع ندارند.
آگاهی های دوره ۱۲ قدم، ابزار و کلیدی در دستت قرار می دهد تا اول از همه:
خودت را بشناسی، دلیل رفتارهایت را بدانی
دلیل ترس و نگرانی هایت را بشناسی و تعریف صحیحی از کار کردن روی خودت و ساختن باورهای قدرتمندکننده داشته باشی.
کار کردن روی خودت یعنی:
اجرای آگاهانه قوانینی که میآموزی، در رفتارهایت؛
یعنی ایده هایت را با قانون تکامل بررسی و تجزیه و تحلیل کنی و به شکل اصلاح شده ای از آن ایده ها برسی که با قانون تکامل همخوانی دارد.
یعنی همخوانی ای منطقی میان تصمیمات ات و باورهای قدرتمندکننده ای که در آن مورد می شناسی، پیدا کنی و به این شکل آنها را اصلاح نمایی.
یعنی به کمک باور فراوانی و یادآوری مداوم نشانه های این باور، جلوی ترس و طمع و تصمیمات نشات گرفته از آنها را بگیری
یعنی پاشنه های آشیل ات را بشناسی و با کارکردن روی آنها، نشتی های فرکانسی را ببینی و بارهای اضافه ای را که با خودت حمل می کنی را جدا کنی
کار کردن روی خودت یعنی، برای رفتن به دل ترس ها و ناشناخته ها، برنامه ای دائمی داشته باشی
یعنی گرفتن تصمیمات جسورانه اما هماهنگ با قانون تکامل گرفتن و سریع اجرا کردن آن تصمیمات، قبل از اینکه ذهن با ترس هایش دست به کار شود و قدم برداشتن را به تعویق بیندازد
کار کردن روی خودت یعنی، مشخص کردن مرزها و خط قرمزهایی که همواره و تحت هر شرایطی، «اجرای قانون و هماهنگ بودن با آن را» اولویت همیشگیات قرار می دهد. اولویتی که به تو کمک می کند تا در لحظات مهمی که اکثر آدمها کم می آورند و دوباره به شیوه ی باورهای محدود کننده شان بر می گردند، با ایمانی راستین به شیوه باورهای محدودکننده بر نگردی.
کار کردن روی خودت یعنی، مداومت بر تنظیم فرکانس های روزانه و کنترل ورودی های ذهن، به وسیله درک منطق تمرین ستاره قطبی و یادآوری اصل و اساسی که این تمرین بر آن استوار است
کار کردن روی خودت، یعنی تشنه عمل کردن به آنچه در هر جلسه از هر قدم می آموزی، یعنی تشنه اعراض از ناخواسته و توجه به خواسته ها
کار کردن روی خودت یعنی دور نزدن قانون. یعنی، کم کردن فاصله ی فرکانسی بین خودت و خواسته هایت به وسیله ی ساختن باورهای قدرتمندکننده و قدم برداشتن برای اجرای ایده های قابل اجرا با شرایط آن لحظه ات که، به تناسب باورهای قدرتمندکننده ای که می سازی، تو را به سمت خواسته هایت هدایت می کند
یعنی قانع کردن ذهن برای عجله نداشتن و دوری از یک شبه پولدار شدن و موفق شدن، به وسیله ی یادآوری قانون تکامل.
تغییرات پایدار و بادوامی که در زندگی ات به دنبالشان هستی، فقط با افزایش ظرف وجودت حاصل می شود و افزودن ظرف وجودت حاصل، کارکردن روی خودت به شیوه ی ۱۲ قدم است.
وقتی آگاهانه تمرکز خود را صرف اصلاح باورها و رشد ظرف وجودت به شیوه ی ۱۲ قدم می گذاری، توانایی ای را در وجودت بیدار می کنی که، نه تنها تو را به خواسته هایت می رساند، بلکه مسیر این خلق را لذت بخش می سازد.
و مهم تر از همه، این شکل از کار کردن روی خودت، تغییراتی بنیادین در شخصیت ات ایجاد می کند و فوندانسیونی اصولی از باورهای قدرتمندکننده را در وجودت می سازد که همواره تو را در زمان مناسب و مکان مناسب قرار می دهد و فارغ از هر تغییر مثبت یا منفی در شرایط بیرونی مثل اقتصاد یا سیاست، تو را با اتفاقات و شرایطی هم مدار می کند که همواره تو را رشد می دهد.
کلیدی که ۱۲ قدم برای ایجاد تغییرات بنیادین در دست ات قرار داده است، مجموع آگاهی های تمامی جلسات تمامی قدم هاست و مداومت بر اجرای همه ی آن آگاهی ها با هم است که زندگی را در تمام جنبه هایش برایت لذت بخش می گرداند.
این یعنی روی خودت کار کردن. یعنی اجرای قانون در عمل. یعنی ساختن باورهای قدرتمندکننده ای که شخصیت ات را توحیدی تر و رفتارهایت را و شیوه ی زیستنت را به شیوه ی طبیعی، نزدیک تر می کند. همان شیوهای که ۱۲ قدم، آن را قدم به قدم آموزش میدهد.
مأموریت ۱۲ قدم، حرفهای شدن در درک، تمرین و اجرای این اساس است که:
«قدرت خلق زندگی من، در دست کانون توجه خودم و باورهای خودم است و از همان لحظهای که من، کنترل آگاهانهی کانون توجهام را آغاز میکنم- بدون استثناء– جهان اتفاقات و شرایط تازهای پیرامون من شکل میدهد که، هماهنگ با خواستههایم است. این وعدهی بدون تغییر خداوند است.
توانایی ما در کنترل اتفاقات زندگیمان، به اندازهی تواناییمان در درک و اجرای همین اصل است و تمام آموزههای ۱۲ قدم، تمرینی است برای اجرای این اصل.
۱۲ قدم یعنی تمرینِ کنترل ذهن به کمک «قدرت کلام»
تمرین شکور بودن به وسیلهی، تمرکز بر نکات مثبت و توانایی دیدن زیباییهای زندگی؛
تمرین نظارت بر افکار و جهت دادن به آنها، به کمک درک قانون احساس خوب = اتفاقات خوب؛
۱۲ قدم، بیشتر از آنکه یک دورهی آموزشی باشد، سفری درونی است برای رشد مداوم شخصیتمان.
سفر از شخصیت قبلی که، تغییر شرایطاش را در دست تغییر اقتصاد کشورش، تغییر فکر همسرش، تغییر شغلش، کارفرما، کارمند یا پزشکش میدانست، به شخصیتی مطمئن که، تصمیم گرفته دیگر برگی در باد نباشد، بلکه آماده است تا برای تغییر باورهای محدودکنندهای جهاداکبر به راه اندازد که، مثل بتن به ذهنش چسبیده اند و او را در چرخهای از اتفاقات ناخواستهی تمام نشدنی، نگه داشتهاند.
۱۲ قدم سفری است از شخصیتی که برای مورد تأیید واقع شدن تقلا میکرد، به شخصیتی است که، زیستن به سبک شخصی خودش و تجربهی مسیر مورد علاقهی خودش را میخواهد، فارغ از اینکه دیگران چه شیوهای دارند یا ممکن است چه نگاهی به علائقاش داشته باشند.
سفر از شخصیتی که، به دنبال به دست آوردن دل همسر، رئیس بانک، کارفرما، قدرت حکومتی و … بود تا شاید به خواستهاش برسد، به دنبال درک توحید، شناختن باورهای شرک آلود و ساختن باورهای توحیدی است، تا قدرت را از هر عامل بیرونی بگیرد و به دست باورهای خودش بدهد.
سفر از شخصیتی که به دنبال فرار از مسائلش بود، به شخصیتی که با باور کردن «ان مع العسر یسری»، به دنبال بیان مسائل، حل آنها و رشد ظرف وجودش است. زیرا الان دیگر میداند «قرار نبوده مسئلهای نباشد، بلکه قرار بوده ما از مسائلمان بزرگتر باشیم».
قرار بوده هر مسئله، راهکارش را با خود داشته باشد و پلهای باشد برای رشد ظرف وجودمان و آماده ساختنمان برای ورود به مداری بالاتر و تجربهی کیفیتی بهتر.
۱۲ قدم سفر از شخصیتی است که داشتن خواستههایش را نیازمند تقلاهای بیشتر میدانست، به شخصیتی که، تلاش میکند تا مقاومتهای درونیاش را درباره خواستههایش کم و ترمزها و نشتیهای فرکانسیاش را پیدا کند.
به دنبال یافتن ترمزها و نشتیهای فرکانسیاش است. زیرا میداند هرچه نشتیها و ترمزها کمتر شوند، خواستهها راحتتر و به صورت بدیهی و طبیعی وارد زندگیاش میشوند.
۱۲ قدم، یک تغییر وسیع است از شخصیتی که مدام به خودش سخت میگرفت و در جنگی دائمی با خودش و محیط اطرافش بود، به شخصیتی که، همزمان که تلاش میکند نسخهی بهتری از خودش بسازد، اشتباهات انسانیاش را نیز میپذیرد و سعی میکند با تمرکز بر نکات مثبت و زیباییها، با همه چیز در صلح قرار بگیرد.
تمرینات این دوره به گونه ایای طراحی شده که، اول از همه، خودت را به تو میشناساند، تا بدانی اکنون در چه فرکانس و چه مداری هستی. سپس به تو یاد میدهد تا فرکانس و مدار خواستههایت را بشناسی و آرام آرام به تو یاد میدهد تا با ذرهبین این اصل، خودت و باورهایت را بررسی کنی، موانع ذهنیات را تشخیص دهی، پاشنههای آشیلت را پیدا کنی و آرام آرام، با برداشتن آن موانع و رفع پاشنههای آشیل، یکی پس از دیگری، نشتیهای فرکانسی را ببندی، در مدار خواستههایت قرار بگیریی و در آن مدار به ثبات برسی و سپس به مدارهای بالاتر صعود کنی و نتایج بزرگتری ایجاد نمایی.
قدم دهم از دوره ۱۲ قدم، با تمرکز بر چگونگی استفاده از قدرت کلام برای ساختن باورهای قدرتمندکننده و «منطق ساختن» دربارهی امکان پذیر بودنِ تحقق خواستهها، مسیرِ تحقق خواستههایت را باز هم هموارتر، لذتبخش تر و کوتاهتر کرده و راهکارهای سادهتری که دربارهی تحقق خواستهات برای تو قابل دسترستر است را پیش رویت گذاشته است.
به عبارت ساده تر، این قدم به ما یاد میدهد تا از قدرت کلام – یعنی همان ابزاری که در دسترسِ همهمان است– به نفع خودمان بهره ببریم.
زیرا مهمترین بخش تغییر باورها یا بهتر است بگویم، بدیهی شدنِ داشتنِ خواستههایمان، «منطقهای قوی ساختن» دربارهی امکان پذیری داشتنِ آن خواستههاست. به گونهای که آن منطقها بتوانند از عهدهی استدلالهای ذهن دربارهی غیرممکن بودنِ داشتنِ آن خواسته برای تو، بربیاید.
وقتی برای پیمودن این مسیر متعهد میشوی و جهادی اکبر برای تغییر رفتار و شخصیتات به راه میاندازی، آرام آرام و در یک مسیر تکاملی، آن قالب قدیمی ذهن به کلی میشکند و «بدیهی بودنِ داشتنِ خواستههایت» برای ذهن منطقی میشود و «غیرممکن بودنِ رسیدن به آن خواستهها» برای ذهنت غیر منقطی میشود.
سپس این منطقی شدن، سدهایی را در ذهنت میشکند و موانعی را از پیش رویت برمیدارد و درهایی را برایت باز میکند و تو را به سمت چگونگیهای قابل اجرایی هدایت میکند و ایدههایی دربارهی تحقق خواستهات به تو الهام میشود که، با شرایط و امکانات کنونیات قابل اجرا باشد.
زیرا قانون ذهن این است که، فقط آنچه را میپذیرد و برایش قدمی برمیدارد که، برایش منطقی بشود.
زمانی به خواستهای میرسیم که «رسیدن به آن خواستهها برای ذهن ما منطقی بشود».
باورهای قدرتمندکننده ساختن دربارهی «تجربهی خواسته ها و شرایط دلخواهت»، نتیجه مداومت بر انجام این کار و برداشتن قدمهای پیوسته در دوره ۱۲ قدم است.
منظور از باورهای قدرتمندکننده، باورهایی است که به تو خدمتِ بیشتری میکند. یعنی به جای سنگ اندازی، تو را به مسیرهای سرراستتر هدایت میکند و موانع بیشتری را از پیش رویت برمیدارد و اطمینان و یقین بیشتری را در این باره در وجودت میکارد که:
«من میتوانم از عهدهی تحقق خواستهام بربیایم»
منظور از باورهای قدرتمندکننده، باورهایی است که درصد امکان پذیری آن خواسته را آنقدر در ذهنت بالا میبرد که سرانجام داشتنِ آن خواسته برایت بدیهی میشود.
اینجا همان نقطهی ملاقات تو با خواستهات در دنیای فیزیکی است.
ماموریت این برنامه
تو ناظر بر ذهنت هستی، نظارت به معنای مراقبت. یعنی رصد کردن کانون توجهات و اصلاح مسیر آن به صورت مداوم.
میزان تواناییات در خلق خواستههایت، و رشد ظرف وجودت برای دریافت نعمتهای بیشتر، توانایی و تسلطی است که بر این کار داری و مراقبتی است که از کانون توجهات انجام میدهی.
زیرا مهمترین سرمایهی زندگی ما-به عنوان موجوداتی که با فرکانسهایشان زندگیشان را خلق میکنند- توانایی کنترل ذهن و جهت دهیِ آگاهانه به کانون توجهمان در مسیر خواستههاست.
میتوانم در این راستا ۱۲ قدم را دفترچهی راهنمای کنترل ذهن بنامم.
دفترچهای که با آگاهیهای و تمرینات اساسیاش، به شما شیوهی هم جهت کردن فرکانسها و کانون توجهات با خواستههایت را میآموزد تا با اجرای این کار، خودت را در مدار خواستههایت قرار دهی.
دفترچهای که قدم به قدم به شما لزوم هماهنگی با قوانین جهان و شیوهی انجامش را میآموزد تا از تقلاها و مقاومتهای بیفایده رها شده و این انرژی و تمرکز را در مسیر خلق خواستههایت خرج کنی. زیرا:
وقتی ساز و کار این جهان فرکانسی و مراودهی فرکانسیای که با آن داری را درک کنی:
وقتی بدانی که جهان بر طبق سیستم بدون تغییر خود، شرایط و اتفاقات زندگیات را پیرامون کانون توجه تو رقم میزند، یعنی اساس آن فرکانسها و عصارهی توجه تو را به شکل اتفاق و شرایط، وارد تجربهی زندگیات میکند،
به این نتیجهی مهم میرسی که دربارهی خلق یک خواسته، قدرت تو و فرصت تو نه در تلاشهای فیزیکی، بلکه در ارسالِ آگاهانهی فرکانسهای هم-جهت با خواستههایت است که تو را در مدار آن خواستهها قرار میدهد.
وقتی بدانی این هم ـ مداری تنها از طریق توانایی کنترل ذهن و مراقبت آگاهانه و پیوسته از کانون توجهات رخ میدهد؛
و مهمتر از همه، وقتی درک کنی که تو در هر لحظه با توجه کردن به موضوعات مختلف، در حال خرج کردن فرصت و قدرت خود به شکل ارسال فرکانسهایی هستی که اتفاقات زندگیات را (دلخواه یا نادلخواه) رقم میزنند، یعنی ابزاری در اختیار داری که مثل شمشیری دو لبه، قادر به هدایت تو به مسیر خواستههایت یا گمراهی تو از مسیر خواستههایت است،
آنوقت است که ضرورتِ حضور این دفترچه راهنما و اجرای خط به خط و دستور به دستورش را در زندگیات درک میکنی؛
آنوقت است که برای خرجِ کانون توجهات خست و وسواس به خرج میدهی و برای کسب مهارت در استفادهی بهینه از این سرمایهی درونی و در دسترس زمان، انرژی و هزینهی صرف میکنی و بالاترین اصل و اولویت زندگیات را به ایجاد این توانایی و نهادینه ساختن آن در وجودت اختصاص میدهی.
تمرکز ما در قدم ۱۱ ام، کسب مهارت در «توانایی کنترل ذهن» است تا بتوانی ذهنت را در مسیر خواستههایت با خودت همیار و همراه گردانی و این نیروی بالقوه و خلاق را برای غلبه بر ترسها وجسارت در عبور از مرز محدودیتهایی به کار ببری که اولین و مهمترین قدم برای خلق شرایط دلخواهت در زندگی است.
زیرا کل بازی زندگی، بازی کنترل ذهن است
زیرا کل داستان موفقیتهای بشری در تمام دوران، داستان «توانایی کنترل ذهن» است و این بالاترین توانایی بشر است. به اندازهای که این مهارت را در خود پرورش میدهی، به همان اندازه ارباب اتفاقات زندگیات میشوی.
توانایی کنترل ذهن و کنترل کانون توجه، همان تواناییای است که:
تو را از جرگهی آدمهایی جدا میکند که مثل برگی در باد، از این ماجرای ناخواسته، به ماجرای ناخواستهی بعدی کشیده میشود؛
و در جمع افرادی قرار میگیری که مصداق بارز ان اقول کن فیکون هستند. آنوقت است که به محض رسیدن به وضوح دربارهی خواستهای، لاجرم وارد زندگیات میشود زیرا به خاطر توانا شدن در کنترل ذهن، مقاومتها و ترمزهای ذهنیات دربارهی آن خواسته، آنقدر سُست و ضعیف است که فاصلهی میان تو و خواستهات نمیماند.
وقتی پرورش آگاهانهی «توانایی در کنترل ذهن» را، اصل و اساس زندگیات بدانی و برای کسب این مهارت، ممارست و تعهد به خرج بدهی، در کنترل اتفاقات زندگیات توانا میشوی. یعنی حتی اگر در موقعیتی با ظاهر نازیبا قرار بگیری، وقتی قادر به کنترل ذهنت بشوی و از عهدهی نجواهای ذهنت بربیایی، لاجرم خداوند و جهانش را پاداش دهنده خواهی یافت. پاداشهای که بسیار فراتر از حدّ تصوراتت هستند.
این اصلی است که قدم ۱۱ بر آن متمرکز است و تمرین و اجرای آن در عمل را در رأس قرار داده است.
ماموریت این برنامه
۱۲ قدم، بیش از «رسیدن به یک مقصد یا خواستهی خاص» است. ۱۲ قدم تجربهی رشد و پرورش ظرف وجودت در مسیری است که کمترین نتیجهاش، رسیدن به خواستههای مدنظرت است.
مسیری که قدم قدم شخصیت تو و ظرف وجودت را آنچنان رشد میدهد و نسخهای توانمندتر در وجودت میپرورد که آمادهی ورود به مدارهای بالاتر و حل مسائل جدیتر و احاطه شدن با تجربیات غنیتر است.
شخصیتی که با طی ۱۲ قدم در وجودت میسازی، شخصیتی مولد است که خوشبختی را بر اساس معیارهای شخصی خودش میسازد و از مسیرِ این سازندگی، لذت میبرد و با این مسیر، رشد میکند. برای همین است که میگوییم، ۱۲ قدم بیشتر از آنچه یک دورهی آموزشی برای خلق خواستههایمان باشد، شیوهی طبیعی زیستن است.
شیوهی طبیعی ای که میگوید، ذات ما «ان اقول کن فیکون» است پس ناامیدی درباره خواستهها و امکان ناپذیر دانستنشان غیر طبیعی است.
ذات ما «خالق لحظههایش به شیوهای که میخواهد باشد» است، پس برگی در باد بودن و واکنشگرا بودن نسبت به اتفاقات پیش رو، غیر طبیعی است
ذات ما ان مع العسر یسری است. پس نگرانی دربارهی مسائل و مشکلات پیش رو و ترس از مقابله با ناشناختههایی که تجربهشان لازمهی رشدمان است، غیر طبیعی است
ذات ما رابطهای به هم پیوسته و دو سویه، با قانونی دارد که «اجیب الدعوه الداء اذا دعان» است، پس در اضطرار بودن برای نتیجه نهایی و تقلا برای خواستهها، غیر طبیعی است. با سختی رسیدن به خواستهها، غیر طبیعی است.
پس وقتی طبق قانون «اجیب الدعوه الدا اذا دعان»، نتیجهی نهایی از قبل برایمان تضمین شده است، موکول کردنِ لذت بردن از لحظههای زندگی به «زمانِ تحقق خواسته رسیدن»، غیر طبیعی است.
و ۱۲ قدم، مسیر بازگشت ما به شیوهی طبیعی مان است. وقتی با عمل به آگاهیهای هر قدم و طی کردن این مسیر تکاملی،آرام آرام به شیوهی طبیعی زندگی باز میگردی و خودت میشوی، از مسابقهی تمام نشدنیِ جلب توجهها، تأیید گرفتنها و برای دیگران زندگی کردن، خارج میشوی؛
وقتی ارزشها و اولویتهای زندگی ات را با غربالِ ۱۲ قدم، سرند میکنی،
وقتی به جای تقلا برای رسیدن به نتیجهی مد نظرت در کسب و کار، سلامتی یا روابطات از طریق شیوهای که عقل محدودت میشناسد و تعیین کرده است، مقاومتها را کنار میگذاری و اعتماد به جریان هدایت و سرسپردگی درباهی آن را تا آنجا درک میکنی که «الخیر فیما وقع» یکی از معیارهای تشخیص مسیر صحیح میشود، به آرامش میرسی:
آنوقت هر اتفاقی با هر چهرهای تو را رشد میدهد و هر آدمی با هر نیتی، سبب خیر میشود و به رشد تو کمک میکند
آنوقت پایت را از روی ترمزی برمیداری و از کشیدنِ گاری زهوار درفتهای دست میکشی که فقط «روی تردمیل دویدن» و «رنج بیهوده بردن» بود
آنوقت است که اینهمه تقلا و سختی در مسیر را نمیپذیری، مسیر آسان را باور میکنی و آسان میشوی برای آسانیها
وقتی از زندگی در ترس و نگرانی دست برمیداری و آمادهی چیدنِ زندگی ات بر پایههای درونی و مستحکمی که به تو وعدهی هدایت و حمایت در مسیر واقعیت بخشیدن به رویاهایت را داده است؛
و تا آنجا جسور میشوی که مصصم به پیمودن مسیر علائقت میشوی؛
و این جسارت درونی را آنقدر با توکل و توحید تقویت میکنی که میتوانی هر اتفاق، مسئله و تضاد در این مسیر را، بخشی از مسیر رشد و آماده شدنت برای مرحلهی بعدی بدانی
آنوقت است که به قول قرآن «فستجیبوا لی» میشوی، روی شانههای خداوند مینشینی و دستانِ یاریگرش از زمین و آسمان به خدمت تو درمیآید.
وقتی آنقدر آمادهی دریافت میشوی که به دانستههای قبلیات شک میکنی و دایره المعارفی که در تمام این سالها خوب را از بد؛ ارزش را از غیر ارزش؛ اصل از فرع؛ و اولویت را از حاشیه تعیین کرده بود، را برای همیشه کنار میگذاری و با دایرهالمعارف ۱۲ قدم همراه میشوی
آنوقت است که:
اولویتهای و ارزشهایت اساسیتر و درونیتر میشود
و مسیری را میروی که خودت را راضی میکند و نه دیگران را
و ترازویی برای سنجش ارشهایت انتخاب میکنی که شاخصش توسط خودت تعیین میشود و نه دیگرانی که هیچ سلطهای بر نحوهی نگرششان یا توانی برای همرنگ شدن با ارزشهایشان و توانایی ای برای راضی کردنشان نداری.
آنوقت است که سکان زندگیات در دست «احساس خوب» قرار میگیرد که نزدیکترین، در دسترس ترین و هدایتکنندهترین به سمت خواستههایت است، آنوقت است که به آرامش میرسی و در این آرامش، ایدهها و الهامات هدایتگر را دریافت میکنی.
آنوقت است که بیش از «از عهدهی مخارج و هزینههایت برآمدن» از خود انتظار داری و برایش قدم برمیداری
اینجاست که روی شانههای خدا مینشینی و
بیش از موفق شدن به خاطر تأیید گرفتن و امتیازات ممکن را کسب کردن، انجام میدهی
آنوقت است که هدف، تجربهی خودت در مسیر علائقت میشود. تجربهای که هر بار بخشی دیگر از وجودت را پر میکند که لازمهی آماده شدن تو برای برداشتن قدم بعدی و ورود به مرحله و مدار بعدی است.
اینجاست که کد «ان اقول کن فیکون» در قلبت و ذهنت فعال میشود و جهان آنقدر برایت بخشنده میشود که فارغ از اینکه چه کاری انجام میدهی،رزق به دنبال تو میآید و خاکستر برایت طلا میشود.
زیرا ۱۲ قدم، مسیرِ ساختن و پروردنِ ایمانی است که عمل میآورد، قدمها را برمیدارد و نتایج متفاوت را میآفریند.
وقتی چک آپ فرکانسیات را درباره هر جنبهآی از زندگی در قدم ۱۲ انجام و آن را با چک آپ فرکانسی اولین قدم مقایسه میکنی و از شدت تغییرات در هر جنبه آگاه میشوی، قدرت قدمهای تدریجی اما پیوستهای را درک میکنی که برای ساختن شخصیتی هماهنگتر با اصل و اساس قوانین زندگی در طی این ۱۲ قدم برداشتهای.
شخصیت جدیدی که مثل «دانهای اصلاح شده» آنچنان در وجودت رشد کرده و ثمرهاش آنچنان در رفتارها و واکنشهای صحیحات نسبت به مسائل واضح است که با آدمِ قدم اول و رفتارها و واکنشهای او کاملا بیگانه است.
شخصیتی که در مسیر ۱۲ قدم و با تکرار و تمرینِ آگاهیهای هر قدم، قادر به تشخیص اصل از فرع شده است. زیرا نه در حرف، بلکه قدم به قدم و در عمل این توانایی در تار و پود وجودت ساخته شده است.
«اصل»، احساس خوبی است که حاصل توانایی تو در کنترل کانون توجه و دانایی در خرج کردنِ قدرت تمرکزت است. برای همین خیلی مهم است درک کنی که آن جنس از توجه، چه احساسی تولید میکند:
احساس امید، لیاقت، نشاط، توکل، ارزشمندی، اطمینان، سپاسگزای
یا گناه، حسرت، انتقام، خشم، طمع، خساست و ناسپاسی و نگرانی
و باید بدانی که مهمترین کار زندگی تو شناختنِ این جنس از توجه که تو را به احساس خوب میرساند و تکرار آن دربارهی هر مسئله و هر مسیری است.
چسبیدن به این اصل است که تو را به شیوهی طبیعی زیستن برمیگرداند. اصلی که فقط به واسطهی تمرین و تکرار همیشگی، بخشی از شخصیت تو میشود و به اندازهای که در اجرای این اصل روانتر میشوی، چرخ زندگیات هم روانتر میشود.
برای من سالها طول کشید تا بتوانم اصل را از میان هزاران تبصره و حاشیهای پیدا کنم که با وجود سادگیاش جوابگوی همه مسائل است و از عهدهی تحقق هر خواستهای برمیآید.
قانونی ساده که هیچ تبصره و مادهای ندارد و مرا به الگویی رسانده که اکنون در ۱۲ قدم، «تنظمیم مسیر با تمرین ستاره قطبی» نام دارد که تمرکزی ادامه دار بر انجامش و تعهدی غیر قابل مذاکره برای اصل دانستنش، نتایجی میآفریند که قابل مقایسه با هیچ مقدار تلاش فیزیکی طاقتفرسا، مهندسی شده و از قبل برنامه ریزی شده توسط ۱۰۰ها متخصص نیست.
۱۲ قدم، اصلی واضح، ساده، کارا و طبیعی را در دستت میگذارد که تو را از امتحانِ هزاران شیوهی غیر اصل برای رسیدن به اصل، بینیاز میکند تا انرژی، زمان و مال خود را در مسیرهای گمراه کننده هدر ندهی.
طبق قانون بدون تغییر خداوند:
فارغ از اینکه کجا هستی و چه کاری انجام میدهی، این باورهایت هستند که نتایج را رقم میزنند و راه تغییر این نتایج، فقط و تنها فقط از طریق تغییر باورهایت رخ میدهد و راه تغییر باورهایت از طریق کنترل کانون توجهات و تغذیه مناسب ذهنت صورت میپذیرد.
بنابراین، اصل احساس خوبی است که حاصل توانایی تو در کنترل کانون توجه و تمرکزت است و به اندازهای که ماندگار میشود و بالاترین جایگاه را در لیست اولویتهایت به خود اختصاص میدهد، در قالب تجربیات دلخواه، ایدههای کارا، شیوههای آسان اما ثمربخش در مسیر زندگیات ظاهر میشود.
بنابراین، خیلی مهم است که برای تنظیم فرکانسهایت وقت بگذاری و خرج کردن کانون توجهت خست به خرج بدهی.
ستاره قطبی، به عنوان شاکلهی اصلی ۱۲ قدم که مناسبترین ابزار برای خدمت به تو در جهت اجرای این اصل است که با جهت دادن به فرکانسهایت در جهت تجربیات دلخواه و متمرکز ساختن تو بر داشتهها، نعمتها و اتفاقات مثبت اطرافت، راه ایدهها راهکارها و هدایتهایی را به زندگی ات روان میکند که نتیجهی اجرایشان، قابل مقایسه با هیچ شدت از تلاش فیزیکی نیست.
ثمرهی «اصل دانستنِ آگاهیهای ۱۲ قدم خصوصا تمرین ستاره قطبی و بالاترین اولویت را به آن اختصاص دادن» را وقتی میچینی که- نه در حرف، بلکه در عمل- در هنگام برخورد با تضادها و مسائل، بتوانی به جای اجرای اقداماتی که اساسشان ترس است ، در این لحظات اولویت را فقط تنظیم فرکانسهایت و جهت دهی به آنها در راستای افکاری بگذاری که قلبت را آرام و مطمئن میکند.
به واسطهی ماندن در چنین فرکانس تنظیم شدهای، نتایجِ:
ایدههایی که به شما الهام میشود
و راهکارها، آدمها و فرصتهایی که به سمتشان هدایت میشوی
و ابزارهایی که برای حل آن مسئله از زمین و زمان برایت تأمین میشود،
هرگز قابل مقایسه با نتایجِ اقدامات عملیای نخواهد بود که حاصل:
«ترس تو از گیرافتادن در آن مسئله
و تقلای تو برای خروج از آن ناخواسته» است
نتایجی که به اندازهی ثروت از فقر، سلامتی از بیماری، آرامش از نگرانی، متفاوت هستند. بنابراین تفاوت نتایج در این دو موضوع را درک کن تا بتوانی دلیل نتایج را بدانی و از این الگوی نتیجه ساز پیروی کنی.
زیرا ذهن فراموش کار است و لازمهی کنترل ذهن، یادآوری مداومِ دلیل نتایج، به ذهن است و باید آنقدر تکرار شود که تبدیل به فلسفهی زندگیات و طبیعتات بشود.
البته در قدمهای اولیه نیاز به نیاز به تعهد شدید و غیرقابل مذاکره برای کنترل ورودیهای ذهن و تنظیم فرکانسهای در جهت خواستهها دارد.
اما آرام آرام با تمرین و تکرار، مسیر روانتر و توانایی تو در کنترل ذهنت بیشتر میشود. تواناییآی که خودش را در شرایط خوبِ ماندگارتری نشان میدهد که در زندگیات خلق میکنی و خلق این شرایط خوب ماندگار هر بار برایت آنقدر سادهتر میشود و آنقدر مسیر به شکل طبیعی پیش میرود و آنقدر نعمتها را به شیوهی طبیعی به زندگیات میآورد که دیگر نمیتوانی بپذیری که قبلا به گونهای غیر از این بوده است.
این مسیر از ستاره قطبی آغاز میشود. بنابراین به جای گشتن به دنبال یک روش جادویی، به توضیحات تمرین ستاره قطبی در قدمهای قبلی بازگرد، تا منطقِ این تمرین را دوباره به یاد آوری.
وقتی این تمرین را در راس کارهای مهم روزانهات قرار میدهی، آن ایدهها و راهکارهای جادوییای که نتایج جادویی مد نظرت را میآفریند، راهشان را به سوی زندگیات پیدا میکنند.